سندروم خود نبینے

ساخت وبلاگ

سندروم «خودنبینی»

 

این سندروم خیلی آرام و بی صدا در حال شیوع در جامعه است. علائم آن آشکار نیست و از چند جنبه می تواند فرد را درگیر کند و اغلب تنها خود فرد می تواند بفهمد که به آن مبتلاست.

میوه فروشی را در نظر بگیرید که گران فروشی یا کم فروشی می کند. عمداً ترازوی خود را دست کاری می کند تا دو قرانی بیشتر سود کند ،اصلاً هم به کار خود توجه ندارد و گمان می کند آخر زرنگی و هوش و ذکاوت را به خرج داده است... پزشکی که زیر میزی می گیرد و حتی وقتی پای مرگ و زندگی بیمارهم درمیان باشد، تا زمانی که پولش را نگیرد پای عمل نمی رود... راننده تاکسی که هر نرخی دلش بخواهد از مسافر می گیرد ( به هرحال قسط های عقب افتاده باید به گونه ای جبران شوند!) ... مغازه دارانی که کالاها را با قیمت دلخواه خودعرضه می کنند و از سر بازار که به آخر بازار می روی برای یک قلم کالا قیمت های متفاوتی را مشاهده می کنی و نمی دانی قیمت همین چند متر فاصله را اضافه کرده اند یا علت دیگری دارد!!

جالب اینجاست که از هر کدام که می پرسی چرا این کار را می کنید؟ می گویند:« دیگران اینقدر دزدی می کنند، این ها که چیزی نیست! این یکی دو ریال کجا و اختلاس های میلیاردی کجا؟!» این ها سندروم "خودنبینی " دارند، یعنی کارهای خود را نمی بینند و فقط می گویند دیگران چه می کنند و چه نمی کنند.

این خودنبینی منتهی به دیگران بینی می شود. آن گاه است که زندگی خود را با ذره بین دیگران می بینند و این می شود ریشه ی ظاهر نمایی ها و چشم و هم چشمی ها و ریشه ی بعضی آداب و رسوم و فرهنگ های غلط که خود افراد هم نمی دانند اصلاً از کجا آمده و چرا اینگونه است؟!

این سندروم با علائم دیگری نیز مشاهده شده است. دانشجویانی را تصور کنید که صبح به دانشگاه می آیند و بعد از چرت زدن در کلاس های درس بعدازظهر هم به خانه بر می گردند و تنها مشکلاتی جزئی از دانشگاه حس می کنند. یادشان رفته که رسالتشان چیست؟ یادشان رفته که مؤذن جامعه هستند و اگر در خواب این نیازهای جزئی بمانند نماز امت قضا می شود. یادشان رفته که خود آن ها هستند که باید دانشگاه و جامعه و کشور را بسازند. از آن ها که می پرسی چرا این گونه است می گویند:« مگر ما چه کار می توانیم انجام دهیم؟ کاری از دستمان بر نمی آید...» . اینان نیز خود را نمی بینند. " خود" قدرت عظیمی دارد که اکثراً از آن غافل هستیم. ناپلئون بناپارت می گوید:« کسی جز خودم مسئول سقوطم نیست، بزرگترین دشمنی که باعث بوجود آمدن سرنوشتی غم انگیز و اندوهبار برایم شد تنها خودم هستم.»

آری این سندروم شامل تمام افرادی می شود که "خود" را نمی بینند . نمی دانند چقدر توانمند هستند و چقدر این "خود" آن ها برای جامعه مهم است و حتی کوچک ترین حرکت آن ها مثل دومینویی است که کل مجموعه را تحت تأثیرقرار می دهد ،چرا که جامعه متشکل از همین "خود" هاست؛ این "خود" ها آجر و جامعه، ساختمان است. آجرهای بی کیفیت بنای ساختمان را سست می کنند به طوری که با یک حرکت کوچک فرو می پاشد ،اما آجرهای با کیفیت و مرغوب و خوب چیده شده ، ساختمان محکمی را می سازند که حتی طوفان های سهمگین هم آن را خراب نمی کند.

اگر خود را کوچک شماریم و بگوییم اصلاً به ما چه ربطی دارد و چه کاری از دست ما بر می آید ،آن موقع است که راهی دره های پسرفت خواهیم شد و تا زمانی که به "خود" نیاییم و اهمیت رفتار و اعمال خود بر کشور و جامعه و فرهنگ و... را نفهمیم راه پیشرفت باز نمی شود.

انسان کامل کسی است که بیشترین توانایی و تأثیر مثبت را بر محیط اطراف خود دارد .این انسان ابتدا خود را شناخته و سپس برای پیشرفت خود و جامعه ی خود تلاش می کند. ما در هر کجا و هر جایگاه و مسئولیتی که هستیم ؛ مادر،پدر، فرزند،همسر، رئیس، کارمند، ،دانشجوو...تفاوتی نمی کند، باید به درستی و کامل به وظایف خود عمل کنیم.

نویسنده: زینب جمال پور

فاتح دنیای تکنولوژی...
ما را در سایت فاتح دنیای تکنولوژی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : einakdoodii بازدید : 99 تاريخ : پنجشنبه 15 اسفند 1398 ساعت: 20:44