چند روز پیش به مسجد محله مان رفته بودم.
روحانی محل مشغول سخنرانی بود. اندکی ازاحکام و عبادات صحبت کرد و سپس به سراغ وضع کنونی مملکت رفت و در مورد
سیاست و سیاستمداران و وظایفی که در قبال مردم برعهده دارند، سخنانی گفت.
بعد ازآن در گوشه و کنار محل پچ پچ هایی از مردم می شنیدم. در هر جمعی قرار می گرفتم، صحبت از این بود که: «آخر یک روحانی را چه به سیاست؟ او وظیفه دارد راجع به احکام و اخلاق و عقاید برای مردم صحبت کند و آنها را به سمت خدا هدایت کند، پس چرا بیهوده وارد دنیای آلوده ی سیاست می شود و به خود اجازه می دهد این گونه بی پروا راجع به سیاستمداران سخن بگوید؟» این حرف های عجیب و غریب مرا سخت در فکر فرو برد و در اینجا بود که تصمیم گرفتم در مورد این موضوع تحقیق کنم. در نهایت متوجه شدم که این حرف های عامیانه ی مردم محل، ریشه در عقیده ای به نام سکولاریسم دارد. عقیده ای که از غرب آمده است و آرام آرام در بین افکار غالب مردم قرار گرفته است. در ادامه به بررسی این عقیده می پردازیم.
تعریف سکولاریسم
این واژه در مفهوم کلاسیک مسیحی آن، نقطه مقابل ابدیت و الوهیت می باشد. سکولاریسم از نظر اصطلاحی ،عقیده ای است که مروج و طرفدار حذف، بی اعتنایی یا به حاشیه راندن نقش دین در ساحت های مختلف حیات انسانی مثل سیاست، حکومت، علم و...است. درواقع طرفداران این عقیده معتقدند که دین فقط با مسائل خصوصی افراد سر و کار دارد نه مسائل اجتماعی آن-ها.
منشأ سکولاریسم
ریشه های سکولاریسم به دوران سلطه ی رجال کلیسا بر اروپای قرون وسطی برمی گردد ،که از آن تحت عنوان قرون جهل و تاریکی یاد می شود. در آن زمان بزرگان کلیسا خود را مالک و صاحب همه چیز می دانستند و سیاست و اقتصاد در ید قدرتشان بود. آنها در مورد هر چیزی حتی مسائل علمی که به مشاهده و آزمایش نیاز داشت، اظهارنظر می کردند و هرکسی را که با نظرات آنها مخالفت می کرد مجازات می کردند. مثلا مخالفت برونو با نظریه ی بطلمیوسی مرکزیت زمین در عالم که نظریه ی رسمی کلیسا بود، باعث سوزانده شدن وی در آتش شد. این وضعیت تا مدت زیادی ادامه داشت تا اینکه گستره ی علم و دانش رشد کرد و پیشرفت های علمی به تدریج آموزه های کلیسا در مورد مسائل علمی را از ارزش و اعتبار انداخت و به دنبال از دست رفتن اعتبار کلیسا در یک حوزه، آرام آرام شک و تردید در سایر آموزه ها هم آغاز شد و به تدریج سایر حوزه ها از جمله سیاست، اقتصاد، فرهنگ، هنر و...از سلطه ی کلیسا خارج شد و به این طریق تفکر جدایی دین از ابعاد مختلف زندگی بشر مطرح شد. بنابراین می توان نتیجه گرفت که مکتب سکولاریسم ریشه در عصر روشنگری در اروپا دارد. سکولاریسم بر اصولی از جمله حاکمیت مردم به جای حاکمیت الهی و جدایی نهاد دین از حکومت استوار است.
دلایل ما برای رد سکولاریسم چیست؟
گفتیم که سکولاریسم عقیدهای مبنی بر جداسازی حوزهی دین از سایر حوزههای زندگی بشریت است و یکی از اصول مهم آن، جدایی دین از سیاست است. حال این مسئله پیش میآید که آیا دلیلی وجود دارد که نشان دهد گسترهی دین و سیاست از هم جدا نیستند؟
پاسخ: بله دلایل عقلی و نقلی زیادی در این رابطه وجود دارد. احکام دین مبین اسلام به دودسته احکام فردی و اجتماعی تقسیم میشوند. با یک تحلیل عقلی ساده میتوان دریافت که لازمهی احکام اجتماعی، تشکیل حکومت است و اهداف دین جز با تشکیل یک حکومت دینی محقق نمیشود. همچنین برای انجام بسیاری از احکام دینی فردی هم، وجود یک حکومت دینی نیاز است تا مردم بتوانند در سایهی آن حکومت به انجام تکالیف و وظایف خود بپردازند. بنابراین میتوان نتیجه گرفت که تمامی احکام اسلام بهگونهای با سیاست درهمتنیدهاند و بههیچوجه از هم گسسته نمیشوند.
با توجه به قرآن کریم و روایات مختلف این نکته روشن میشود که یکی از اهداف مهم ادیان الهی، اقامهی قسط و عدل در جامعه است و قطعاً اجرایی شدن این هدف به قانونی منسجم و سازمانیافته نیاز دارد. قانون نیز بدون یک نظام سیاسی اجرا نمیشود. بنابراین دین را نمیتوان از سیاست جدا ساخت.
همچنین یکی دیگر از اهداف رسالت انبیا، دعوت بشر بهسوی خدا و فراهم کردن زمینههای رشد و تعالی انسانهاست ،که جز در چارچوب یک عمل سیاسی امکانپذیر نیست. اگر زندگی انبیا و ائمهی معصومین موردبررسی قرار گیرد، این مطلب روشنتر خواهد شد. اولین کار حضرت ابراهیم(ع) دعوت مردم بهسوی خداست و برای این کار باید موانع هدایت مردم برداشته شوند. آن حضرت باید با طاغوت زمانهی خود یعنی نمرود مبارزه کند تا اهداف خود را محقق کند. همچنین پیامبر اسلام(ص) نخستین کاری که بعد از هجرت به مدینه انجام دادند، تشکیل یک حکومت اسلامی بود و این نشاندهندهی اهمیت بالای این کار است. هر پیامبر و امامی به اقتضای زمانهی خود بهگونهای این مبارزات سیاسی را دنبال نموده است و هرگز میدان حکومت به حال خود رها نشده است.
همانطور که گفتیم دلایل زیادی برای ارتباط تنگاتنگ دین و سیاست وجود دارد و ما در این مطلب تنها چند مورد از آنها را ذکر نمودیم. اما با همین چند مورد هم میتوان بهراحتی این مسئله را اثبات کرد که دین با مسائل اجتماعی مردم مثل سیاست، فرهنگ و...درآمیخته است و به قول شهید مدرس: سیاست ما عین دیانت ما و دیانت ما عین سیاست ماست.
نویسنده: فاطمه سیستانی ،رشته ی بهداشت عمومی فاتح دنیای تکنولوژی...
ما را در سایت فاتح دنیای تکنولوژی دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : einakdoodii بازدید : 85 تاريخ : يکشنبه 23 دی 1397 ساعت: 22:03